آمار نمیای بابا به خوابم؟
صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل طراح قالب
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان منتظران ظهور و آدرس montazeranezohour313.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 باباجونم... دیگه به خوابم هم نمیای... نمیدونم باید چیکار کنم ... بابا خواهش میکنم بیا باهام حرف بزن... دلم واسه صدات تنگ شده بابا جونم... بابایی چند روز دیگه سالگردته... یعنی این روزا حالت بد بود‌.. دست و پاتو چنگ میزدن... این روزا هر روز بدتر از دیروز بودی... هر روز بیشتر زجر میکشیدی... فیلمتو دارم .. شکمت خیلی ورم کرده بود... کم کم از غذا خوردن افتادی..‌ حرفاتو هم متوجه نمیشدم... الهی من بمیرم... موقع امتحانم بود گفتی پیشم بمون... نرو... گفتم میرم امتحان میدم و میام... کاش میمردم ... من درس میخوام چیکار .... زندگی من تو بودی... بابا منو ببخش... 


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 14 آذر 1395برچسب:حاج علی احمدی خلیلی,باباجون,دلتنگتم,بابا,برگرد,سالگردته, ] [ 17:31 ] [ آرمیتا ]

 باباجون ... دلتنگتم... این کلمات بی معنی نمیتومیخوام؟

بیان کنن... هرچی فکر میکنم نمیدونم  چی بگم که درد دلم آروم بشه... بغض گلومو فشار میده... خسته ام... باباجون خسته ام ... نباید خبری ازم بگیری؟ این نامردی نیست...

بابا این آخر نامردیه... این رسمشه .. رفتی و بیخیال ما شدی... میدونی داره چی میگذره بهمون؟ دیگه چهره ی قشنگت داره فراموشم میشه ولی انقد زل میزنم به عکسات که زندگیم فراموشم میشه... تو زندگیم بودی که رفتی... چرا رفتی بابا... دلتنگتم... بابا بیا پیشم که ببینمت... چقدر بی پدری سخته ... نمیتونم فکرشم بکنم یه لحظه که حاجی بابای من رفت ... 

تو تکیه گاهم بودی بابا... بابا پشتم خالیه ... خسته شدم بس که منت این و اونو کشیدم... تو وجودت گوهر بود که قدرتو ندونستم... بابا بیا... این بار اگه بیای به خدا قسم قول میدم هرچی بگی بگم چشم.... بگی بمیر میمیرم‌.. من میمیرم ولی تو بمون و ابوالفضلو داماد کن... ابوالفضلو داماد کن و به آرزوت برس... بابا خسته شدم بس که صدات زدم و به خوابم نیومدی... دیگه خسته شدم از دنیا... نگاهتو میخوام... دستای کبودتو میخوام..‌ دستایی که پوستش مشخص نبود بس ک آمپول زده شد ‌...

بابا بیا ... میدونم اگه برگردی همه جونشونو میدن واست...  بابا .... بابا حداقل جواب دخترتو بده... تو نمیدونی دخترا بابایین... بابا ... زندگی من ... باباجونم خسته شدم بس ک همه خواستن دلداریم بدن ... من تورو میخوام اینو ب چه زبونی بگم که من بابامو میخوام؟

 


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 28 مرداد 1395برچسب:حاج علی احمدی خلیلی,باباجون,دلتنگتم,نامردیه,بابا,برگرد, ] [ 2:37 ] [ آرمیتا ]

 ظهر شد ... ظهرها منو یاد تو میندازه ... همین ساعت بود که تازه متوجه شدم گذاشتنت رو به قبله ... الآن میگم کاش میومدم بالای سرت و انقد جیغ میکشیدم تا خدا دلش به حال من بسوزه و تو رو از من نگیره ... 

یادت ک میفتم دلم آتیش میگیره... بابایی بی قرارتم ... دلم واست تنگ شد ... چقدر دعا کردیم ... چقدر نذر و نیاز ... چقدر از خدا خواستم تو رو ازم نگیره ولی ... 

حتی تا آخرین لحظه امید داشتم ... امید داشتم که خوب میشی ... میشی مثله روزایی که برامون میخوندی ... دلم برات تنگ شد ... بابا بیا پیشم... میخوام ببینمت ... بابا میدونی چیه؟ درد بی پدری خیلی سخته ... هیچ کس برای آدم پدر آدم نمیشه ... 

همین ساعت بود که با صدای جیغ دیدم روت پارچه سیاه انداختن ...

الآن هرچیو میبینم یاد تو میفتم ... کلاه و شال گردنت پیش منه ... عینکت پیش منه ... دلم واسه چشمات تنگ شد ... چشمهایی که کم سو شده بود ... چشمهایی که شیمی درمانی نورشو گرفته بود ... کنارت نشسته بودم و منو نمیشناختی ... 

ای خدااااا... آخه چرا بابامو ازم گرفتی ....؟؟؟؟؟؟؟

wdsg_عکس-0289.jpg

شنیدن صدات بهم آرامش میده ... تنها چیزی که آرومم میکنه صداته....


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 5 اسفند 1394برچسب:حاج علی احمدی خلیلی,پدر,شیمی درمانی,دلتنگتم, ] [ 13:0 ] [ آرمیتا ]

 55 روزه ک بهم میگن یتیم... 55 روزه که میخوان جاتو برام پر کنن...55 روزه ک فکر و خیالت داغونم کرده... 55 روزه ک دیگه شیمی درمانی نمیری... 55 روزه ک دلم واست تنگ شد ... 55 روزه ک نیستی... 55 روزه ک نمیبینمت... 55 روزه ک صدام نمیزنی... 55 روزه ک صدای درد کشیدنتو نمیشنوم.. 55 روزه ک خونمون خالی شده... 55 روزه که چراغ خونمون خاموش شده...55 روزه ک پشتم خالی شد ... 55 روزه ک دلم گرم کسی نیس... 55 روزه ک من بابا ندارم... 

من همون دختری هستم ک نتونستم تو رو تو کفن ببینم... کفن؟ کفن چیه؟ بابایی کجایی؟ من حتی تو رو وقت بیماری نمیتونستم ببینم چه برسه به کفن... 

فردا پنجشنبه ست... باید بیایم سر قبرت ... بابا جون من.. چقد زود رفتی... هر چی بیشتر میگذره جای خالیت بیشتر احساس میشه... نمیتونم فکر کنم ک دیگه نیستی... نمیتونم... آخه من یه دخترم... یه دختر ک عاشق پدرش بود...

خواب میبینم ک زنده ای ولی بیدار میشم و پیدات نمیکنم... 

باباجون ... دلم واست تنگ شد


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 28 بهمن 1394برچسب:حاج علی احمدی خلیلی,55 روز,یتیم,دلتنگتم, ] [ 23:4 ] [ آرمیتا ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد
درباره سايت

سلام..... به وبلاگ من خوش اومديد..... اميدوارم خوشتون بياد..... و استفاده كنيد ..... البته با دقت بخونيد متنهارو حتما به دردتون ميخوره.... در ضمن نظر يادتون نره ياحق
برچسب‌ها
امکانات وب

وب سایت تفریحی مذهبی بیرق عشق