آمار منتظران ظهور
صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل طراح قالب
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان منتظران ظهور و آدرس montazeranezohour313.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





ابوبكر محمد بن ابي دارم يمامي مي گويد: روزي خواهرزاده ابوبكر بن نخالي عطار را ديدم و گفتم: كجا هستي و كجا ميروي ؟ گفت هفده سال است كه در حال سفرم ! گفتم: چه عجايبي ديده اي؟


 گفت روزي در اسكندريه در منزلي در كاروان سرايي گرفتم كه بيشتر ساكنين آن غريب بودند ، وسط ان مسجدي بود كه اهل كاروان سرا در آن نماز ميگزاردند ، و امام جماعتي نيز داشتند. جواني هم انجا در حجره اي سكونت داشت كه وقت نماز بيرون مي آمد و پشت سر امام جماعت نماز مي گزارد و باز مي گشت، و با مردم اختلا طي نداشت. چون ماندن من در انجا به طول انجاميد و او را جواني پاك و لطيفي كه عباي تميزي به دوش مي انداخت؛ يافتم. روزي به او گفتم: به خدا دوست دارم در خدمت و حضور تو باشم. گفت: خود داني.

 من پيوسته در خدمت او بودم تا آن كه كاملاً با او مأنوس شدم. روزي به او گفتم : خدا تو را عزيز بدارد، تو كيستي؟ گفت: من صاحب حقّم!. عرض كردم: كي ظهور مي كني ؟ گفت: اكنون زمان آن فرا نرسيده است، و مدّتي از آن باقي مانده است. پس از آن همواره در خدمت او بودم و او به همان ترتيب در خلوت و مراقبت خويش بود و در نماز جماعت شركت ميكرد و با مردم اختلاطي نداشت. تا اينكه روزي فرمود: مي خواهم به سفري بروم. عرض كردم: من هم همراه شما مي آيم. در راه عرض كردم: آقا جان! امر شما كي آشكار خواهد شد؟ فرمود: هنگامي كه هرج و مرج و آشوب زياد شود، به مكّه و مسجدالحرام مي روم. آنجا گروهي خواهند گفت: رهبري براي خود انتخاب كنيد! و در اين باره با يكديگر گفت و گو بسيار مي كنند. تا اين كه از ميان مردم بر مي خيزد و به من مي نگرد و مي گويد: اي مردم! اين «مهدي ‹عليه السلام›» است. به او نگاه كنيد. آنگاه دست مرا مي گيرند و بين ركن و مقام مرا به رهبري مرا به رهبري برگزيده و با من بيعت مي كنند در حالي كه مردم از ظهور من نااميد شده باشند.

با هم كنار در يا رسيديم، او خواست وارد آب شود ، من عرض كردم: آقاجان! من شنا بلد نيستم. فرمود: واي بر تو! با من هستي و مي ترسي؟ عرض كردم ؛ نه! امّا شجاعت ان را ندارم . آنگاه خود بر روي آب حركت كرد و رفت و من بازگشتم.

 بر گرفته شده از بحارالانوار


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:ظهور,آقا,آب,نماز, ] [ 14:46 ] [ آرمیتا ]

از فاطمه اکتفا به نامش نکنید      نشناخته توصیف مقامش نکنید

هر کس که در او محبت زهرا نیست        علامه اگر هست سلامش نکنید


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:فاطمه,نام,سلام, ] [ 18:46 ] [ آرمیتا ]

روزی گنجشکی روی شاخه درختی نشست و به خدا گفت : لانه ی کوچکی داشتم ، آرامگاه خستگی هایم و سرپناه بی کسی ام بود تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ از لانه ی محقرم چه می خواستی؟ کجای دنیای تو را گرفته بود؟ 

 خدا گفت : ماری در راه لانه ات بود.خواب بودی . باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند آنگاه تو از کمین مار پر گشودی. و چه بسیار بلا ها  که به واسطه ی محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی.

هیچ کار خدا بی حکمت نیست
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:خدا,گنجشک,لانه,طوفان,حکمت, ] [ 19:44 ] [ آرمیتا ]

رهبر عزیزمون در اولین روز از سال 92 فرمود که :" رئیس جمهور امروز و فردای ما هر دو دارای ضعف و قوتی هستند. اگر رئیس جمهور امروز ما نیروی قوتی دارد رئیس جمهور فردای ما باید این نیرو را در خود تقویت کند و اگر رئیس جمهور امروز ما ضعفی دارد که من و شما میگوییم او باید این ضعف را از خود دور گرداند"

پس حواستون باشه که به چه کسی دارید رای میدید و آیا واقعا اون فرد صلاحیت و ارزش این رو داره که رئیس جمهور ما بشه؟
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:رئیس جمهور,رهبر,امروز,فردا,ضعف,قوت, ] [ 19:27 ] [ آرمیتا ]

 

ورود امام زمان اکیدا ممنوع!!!
 
این مطلب رو معلم فیزیکمون خانم یخکشی تو کلاس خوند و منم واستون می نویسم
.
یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند. هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند. لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود.برای عروس مهم بود که چه کسانه حتما درعروسی اش باشند.کاش می آمد. خیلی از کارت ها مخصوص بودند.مثلا فلان دوست و فلان رئیس. خودش کارت هارا می برد با همسرش! سفارش هم می کرد که حتما بیاین! اگه نیایید دلخور میشم! دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد.همه باشند و خوش بگذرانند.تدارک هم دیده بود. آهنگ و ارکست هم حتما باید باشند،خوش نمی گذرد بدون آنها!!! بهترین تالار شهر را آذین بسته ام. چند تا از دوستانم که خوب می رقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود.
آخر شوخی نبود که شب عروسی بود.همان شبی که هزار شب نمی شود.همان شبی که همه به هم محرمند،همان شبی که وقتی عروس بله می گوید به تمام مردان شهر محرم می شود. این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر می گیرند فهمیدم . همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست. آهان یادم آمد این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید. همان شبی که داماد مردانگی اش را از دست می دهد و آرایش می کند.
همه و همه آمدند حتی غریبه ها و کاش امام زمانمان بود...اما...حق پدری دارد بر ما مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود،اما آقا آمده بود.به تالار که رسید سر در تالار نوشته بودند: ورود امام زمان اکیدا ممنوع!!!!!!!!! دورترها ایستاد و گفت:دخترم عروسیت مبارک...ولی ای کاش کاری می کردی تا من هم می توانستم بیایم. مگر می شود شب عروسی دختر، پدر نیاید.آخه امامان پدر معنوی ما هستن... دخترم من آمدم . اما گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت و برای خوشبختی دختر دعا کرد.
آری ما شیعیان با هر کار نیکویی که انجام میدیم دل امام زمانمون رو شاد می کنیم و با هر گناهی که انجام میدیم تازیانه ای به بدن مبارکشون میزنیم. پس ای شیعه مواظب تازیانه ها باش که هر روز چند تازیانه به امام زمانت میزنی.

برچسب‌ها:
[ جمعه 16 فروردين 1392برچسب:امام زمان,عروسی,داماد,تالار,تازیانه, ] [ 12:5 ] [ آرمیتا ]

 

 

سلام من به عنوان یه مسلمون شهادت حضرت فاطمه رو به همه تسلیت میگم

.

.

.

چه تعبیری خدا در نقطه دارد/ که تفسیری جدا هر نقطه دارد

به تعداد بهار عمر زهرا(س) / همین اندازه کوثر نقطه دارد . . .

(سوره ی کوثر ۱۸ نقطه دارد)

.

.

.

نمایان شد ز خط آتش و دود / که جرم فاطمه حب علی بود

پس از زهرا علی بی همزبان شد / اسیر امتی نامهربان شد . . .

.

.

.

یتیمان جز دو چشم تر ندارند / به غیر از خاک غم بر سر ندارند

چو مادر مرده ها باید فغان کرد / که طفلان علی مادر ندارند . . .

.

.

.

آنان که بر این خانه هجوم آوردند / در خاک نهال کینه را پروردند

در کعبه علی شکسته بتها شان را / اکنون به در خانه تلافی کردند . . .

.

.

.

خون است که روی خاک خشت افتاده است / داغ است به قلب سر نوشت افتاده است

خیزید و فرشته را به بیرون ببرید / آتش به در باغ بهشت افتاده است

.

.

.

هر سینه که دوستدار زهراست / آشفته و بی قرار زهراست

گنجینه ی هفت آسمان ها / در سینه ی خون نگار زهراست

از شرح کرامتش همین بس / عالم همه وامدار زهراست


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:, ] [ 17:58 ] [ آرمیتا ]

ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم / مامور برای خدمت زهرائیم

روزی که تمام خلق حیران هستند / ما منتظر شفاعت زهرائیم

شهادت حضرت فاطمه (س) تسلیت باد

 


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:زهرا,تسلیت,روز,شهادت, ] [ 17:21 ] [ آرمیتا ]

سلام یکی از دوستانم این شعر رو قبل از سال تحویل بهم دادا ولی وقت نشد که بذارمش تو وبلاگم.......

سالها گذشت واما آقای ما نیامد/ حامی و هم صدای اوای ما نیامد

 هر هفته انتظاری درجمعه ها کشیدیم /سالی جمعه ها گذشت اقای ما نیامد

 امسال ما گشته پارسال فردای ما /ترسم که فردا هم اقای ما نیامد

 روی سفره هفت سین بیا دست به دعاشیم /برای ظهور عشق یک دم رو به خداشیم

بیا دست به دعاشیم /خالی از شعر وصحبت دور از مدعا شیم

بیا برای امسال پیرو اقا باشیم/ پیرو دین و قران خالی از گناه باشیم

شاید تحولی نو در لیست انتظارست /شاید ظهور اقا در لیست افتخارست


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:آقا,نیامد,انتظار,ظهور, ] [ 16:23 ] [ آرمیتا ]

سلام.... خیلی وقته خونه تکونی کردیم... وقتشه که یه تکونی به دلمون بدیم و به خدامون هم قول بدیم که تو سال آینده بیشتر باهاش باشیم و هرکاری که خدا راضی نیست رو انجام ندیم.....خیلی دوست داشتم امسال برم شلمچه ولی انگار سعادتشو نداشتم... البته شرایط هم طوری نبود که بتونم برم... خوش به حال کسانی که رفتند و کسانی که دارند میرند و البته کسانی که خواهند رفت.... ازهمشون میخوام واسه من هم دعا کنند که بس محتاجم به دعاشون!

بیایم تو سال جدید به هم قول بدیم که کاری کنیم که حداقل آقامون ازمون راضی باشه........

چند سالیه که عید واسم خیلی تلخه.... از همون سالی که خودمو شناختم واسم عید تلخ شده..چقدر مسخره است که بعد یه سال همه میرن خونه هم و دست و روبوسی و عیدی!

بدترین چیز هم لباس عید،که متنفرم از خرید عید.... یعنی چی ! خب هرکس محتاج به لباس باشه میره می خره...خوبه به فکر کسانی و البته بچه هایی باشیم که لباس عید ندارند....

خوبه یه کم به فکر هم و به فکر آقامون باشیم!!!


برچسب‌ها:
[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:عید,شلمچه,لباس نو,خرید, ] [ 14:32 ] [ آرمیتا ]

سلام....۱۱ ماه و اندی گذشت .... بعضیا دلشون شکست.... بعضیا دل شکوندن.... خیلیا عاشق شدن... و خیلیا تنها..............خیلیا از بینمون رفتن و ..... خیلیا اومدن بینمون..... گریه کردیم و خندیدیم.... زندگی بر خلاف آرزو هامون گذشت..........

تقریبا ۴ روز مونده،۴ روز از اون همه خاطره ها...!!

آرزو دارم نوروزی که پیش رو داری آغاز روزهایی باشد که آرزو داری

.

.

.

.

اسفند رو به پایانه... و وقت کوچ کردن به فروردین...

وقت بخشیدن و صاف کردن دل،پس مرا ببخش اگر با نگاهی یا صدایی یا با زبانی بر دلت ترکی انداختم

سال نو همتون مبارک

 


برچسب‌ها:
[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:سال,نو,اسفند,فروردین,کوچ, ] [ 14:13 ] [ آرمیتا ]
خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است

بنده: خدایا! خسته ام! نمیتوانم

خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان

بنده: خدایا خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم

خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان

بنده: خدایا سه رکعت زیاد است

خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان

بنده: خدایا امروز خیلی خسته ام آیا راه دیگری ندارد؟

خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله

بنده: خدایا من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم میپرد

خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب میکنیم

بنده اعتنایی نمیکند و میخوابد

خدا: ملائکه ی من ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است، امشب با من حرف نزده

ملائکه: خداوندا دوباره او را بیدار کردیم، اما باز خوابید

خدا: اذان صبح را میگویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نمازصحبت قضامیشود خورشید از مشرف سر بر میآورد

ملائکه: خداوندا نمیخواهی با او قهر کنی؟

خدا: او جز من کسی را ندارد... شاید توبه کند...

بنده ی من تو هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صدها خدا داری


برچسب‌ها:
[ شنبه 19 اسفند 1391برچسب:بنده,خدا,نماز,وتر,خواب,ملائکه, ] [ 16:29 ] [ آرمیتا ]
آدمک آخر دنیاست بخنــــد

آدمک مرگ همین جاست بخنــد

دست خطــی که تو را عـاشق کرد

شوخی کاغــذی ماست بخنــد

آدمک خر نشــوی گریه کنی !

کل دنیا ســراب است بخنــد

آن خدایی که بزرگش خواندی

به خدا مثل تو تنهاست بخنـد

آدمک اخر دنیاست بخند

آدمک مرگ همینجاست بخند

آن خدایی که بزرگش خواندی

به خدا مثل تو تنهاست بخند

دست خطی که تو را عاشق کرد

شوخی کاغذی ماست بخند

فکر کن درد تو ارزشمند است

فکر کن گریه چه زیباست بخند

صبح فردا به شبت نیست که نیست

تازه انگار که فرداست بخند

راستی آنچه به یادت دادیم

بر زدن نیست که درجاست بخند

آدمک نغمه آغاز نخوان

به خدا آخردنیاست بخند.........


برچسب‌ها:
[ شنبه 19 اسفند 1391برچسب:آدم,آخر,غم,بخند,خدا,تنها, ] [ 16:26 ] [ آرمیتا ]
دختر کوچک به مهمان گفت:میخوای عروسکهامو ببینی؟
مهمان با مهربانی جواب داد:بله.
دخترک دوید و همه ی عروسکهاشو آورد،بعضی از اونا خیلی بانمک بودن
دربین اونایک عروسک باربی هم بود.
...
مهمان از دخترک پرسید:کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟
و پیش خودش فکر کرد:حتما” باربی.
اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید
دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم
نداشت اشاره کرد و گفت:اینو بیشتر از همه دوست دارم.
مهمان با کنجکاوی پرسید:این که زیاد خوشگل نیست! دخترک جواب داد:
آخه اگه منم دوستش نداشته
باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه ،
اونوقت دلش میشکنه…

برچسب‌ها:
[ شنبه 19 اسفند 1391برچسب:عروسک,مهمان,باربی,دوست داشتن, ] [ 16:22 ] [ آرمیتا ]

پسر کوچولویی در مراسم عروسی از مادرش پرسید:مامان، چرا دختره (عروس) لباس سفید پوشیده؟

مامانش گفت:این تو عروسی ها یه رسم هست که عروس لباس سفید بپوشه، بخاطر اینکه عروس خیلی خوشحاله و امروز بهترین روز زندگیشه.
پسر یه خورده فکر کرد و گفت:خوب چرا پسره (داماد) لباس مشکی پوشیده؟؟؟؟!!!


برچسب‌ها:
[ شنبه 19 اسفند 1391برچسب:عروس,لباس,سفید,داماد,مشکی, ] [ 16:12 ] [ آرمیتا ]
.................

 

 

- مادر ناهار چی داریم؟

- باقالی پلو با ماهی.

با خنده رو به مادر گفت: ما امروز این ماهیها را میخوریم...و یه روزی این ماهیها ما را میخورند.

.

.

چند وقت بعد.....

عملیات والفجر۸ ، درون اروند رود گم شد...

و مادر تا آخر عمر ماهی نخورد!!!


برچسب‌ها:
[ شنبه 12 اسفند 1391برچسب:مادر,ناهار,ماهی,عملیات, ] [ 16:9 ] [ آرمیتا ]
خواهرم حجابت!برادرم نگاهت!

 

دخترک رو به من کرد و گفت : واقعا آقا؟!

گفتم: ببخشید چی واقعا؟

گفت: واقعا شما بچه بسیجی ها از دخترای چادر به سر بیشتر از ما خوشتون میاد؟!

گفتم: بله!

گفت: اگه آره پس چرا پسرایی که از ماها خوششون میاد از کنار ما که میگذرند محو ما میشن، ولی همین که تو و امثال تو از چند متری یه دختر چادری که رد میشید در حالیکه سرتون پایینه رد میشید!

گفتم: آره راست میگی،سر پایین انداختن کمه!

گفت: کمه!؟ ببخشید متوجه نمیشم!

گفتم: برای تعظیم مقابل حجاب حضرت زهرا (س) باید زانو زد...حقا که سر پایین انداختن کمه،آره تو راست میگی واقعا.


برچسب‌ها:
[ شنبه 12 اسفند 1391برچسب:دختر,حجاب,حضرت زهرا,بسیجی, ] [ 15:30 ] [ آرمیتا ]
اینجا خبری نیست....

 

شهید گمنام



 


 


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ شنبه 5 اسفند 1391برچسب:خبر,شهدا,شرمنده,قبر,گمنام, ] [ 17:34 ] [ آرمیتا ]
نازنینم آدم ، نبری از یادم!

پس از آفرینش آدم خدا به او گفت:

نازنینم آدم ، با تو رازی دارم، اندکی پیشتر آی!

آدم آرام و نجیب آمد پیش،زیر چشمی به خدا می نگریست،محو لبخند غم آلود خدا، دلش انگار گریست......


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ جمعه 4 اسفند 1391برچسب:آدم, خدا,یاد,چشمان,گل,هستی,عرش!!, ] [ 15:16 ] [ آرمیتا ]
می دانم که می آیی.....

          این جمعه هم از دیدن رویت خبری نیست

          دیگر نفسم هم،نفس معتبری نیست

          رد می شود این جمعه و تا لحظه ی آخر

          از آمدن سبز تو اما اثری نیست

          ای شاه کلید قفل هم ی قفس ها

          مرغان قفس را تو نباشی که پری نیست...

 برای مشاهده اندازه واقعی می دانم که می آیی کلیک کنید

 


برچسب‌ها:
[ جمعه 4 اسفند 1391برچسب:میدانم,میایی,اثر,خبر,جمعه, ] [ 15:0 ] [ آرمیتا ]

شاید آن قصر خیالی روزی بر باد رود /کی شود مونس مستی دمی از یاد رود

 گرچه شیرین زفرهاد با عشوه و بیداد رود /نقش او کی ز بیستون فرهاد رود

شاید او روزی زمن برشور ودلشاد رود /بر دلم اه وغم وسوز و فریاد رود

 دل درصید تو کی کز دام صیاد رود /ازجفایت بردلم سرود هیهات رود

یاد من کی زان وعده و میعاد رود/ محفلی که عروس به پای داماد رود

شاید این قصرمن چو ملک قباد رود /دل من کی ز ملک عشق آباد رود

 


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:عشق,قصر,فرهاد,شیرین, ] [ 16:44 ] [ آرمیتا ]
کلاغ پر!

بیا کلاغ پر بازی کنیم!

کی پر؟

روز بی خدا بودن پر!

فکر بی خدا بودن پر!

دوست داشتن غیر خدا پر!

عشق کسی جز خدا پر!

همه گناها پر!


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:گناه,خدا,عشق,پر, ] [ 16:13 ] [ آرمیتا ]

مرا عشق سخن گفتن به سرنیست/ سخن چو بی عمل باشد هنر نیست

 سخن گفتن تو را به زعمل نیست / زنبور را حاصلی به زعسل نیست

بیا مرد عمل شو راه برگیر / حدیث از می نگو آن را به سر گیر

سخن باخویش بگوی بانفس خویشتن / مشو غافل بدین نکته گریستن

سخنگوی خموش نکته چنین گفت / فقط عشق وعمل تعریف دین گفت

.

.

 آنچه را سکوت به من اموخت هرگز فریاد به من نبخشید وآنچه را عشق به من بخشید هرگز عقل به من نیاموخت.


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:عشق,سخن,عمل,هنر,عسل, ] [ 15:7 ] [ آرمیتا ]

 به عشق مادرم شعر مي سرايم /بدين اشعار غم دل مي زدايم

تو اي مادر همان واژه عشقي/ همان ارزنده ي كل بهشتي

دران وقت به جهان چشم باز كردم /جهان با مهر تو اغاز كردم

در ان هنگام كه من نوزاد گشتم/ همه از عشق تو اباد گشتم

به وقت كودكي كارم تو بودي/ به وقت بسي يارم تو بودي

مرا مهر تو مادر بيكران است /بدين رويا مرا عشق به جهان است

تو مشق مهر خويش بر دل نوشتي /تو اي مادر سزاوار بهشتي

 برايتان فقط من يك غلامم /اگربنده ي تو باشم همامم

 اميد وهستي ام هست مادر من/تا ابد سايه اش ماند سر من

 

باتشکر از یکی از دوستان که برام شعر می فرسته


برچسب‌ها:
[ جمعه 27 بهمن 1391برچسب:مادر,غلام,کودک,بنده, ] [ 14:37 ] [ آرمیتا ]
صفحه قبل 1 ... 8 9 10 11 12 ... 15 صفحه بعد
درباره سايت

سلام..... به وبلاگ من خوش اومديد..... اميدوارم خوشتون بياد..... و استفاده كنيد ..... البته با دقت بخونيد متنهارو حتما به دردتون ميخوره.... در ضمن نظر يادتون نره ياحق
برچسب‌ها
آرشیو مطالب
امکانات وب

وب سایت تفریحی مذهبی بیرق عشق

[ طراحي : بيرق عشق ]